148+اندر احوالات ِ شنبه ی من


امروز خب شنبه بود و من تقریبا تا ساعت 6 و نیم صبح بیدار بودم ، خیلی بده که تایم ِ خوابت کلا ریخته بهم

تا صبح بیدار و تا ظهر خواب ، ظهر ک از خواب بیدار شدم اول قرآن ُ  دُعای مُجیر و خوندم بعد نماز

بعدم که خواهری اومد و باهم رفتیم عابر پول ِ قسطِ قرعه کشی مو گرفتم ُ و دادم بهش

بعد از داروخانه ی کرم ِ ضد ِ آفتاب خریدم با ی دستمال مرطوب

آموزشگاه رفتم که خیلی وقت بود روزآی زوج نمیرفتم ، یسری از همکاری قدیمی ُ دیدم و باهاشون حرف زدم

بعدم کلاس ِ تایم ِ آخرم از  نفر ، ی نفر اومده بود که کلاس زودتر تموم شد واومدم خونه

خیلی حالم بد شده بود و احساس ِ ضعف داَشتمـ  این حس خیلی بده

از این پنجشنبه امتحانای ِ دانشگآهـ شروع میــشهه و این حس ِ بد ِ استرس میاد سراغت

ی درس که امتحان نداشت و  15 شدم (چون کار کلاسی بود )

باید بیشتر میشدمــ چون شاگردای ضعیف تر از منـــ بالاتر شدن

مهم نیستـــ به درکـــــ

از دیشب کتاب SUMMIT  و شروع کردم برای خودم که بخونم و یسری گرامــرآ و لغات داره برام مرور میشه

و امشب قصد دارم دوتا کلیپ ِ تِد ببینمــــ

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.