146+جمعه

همه میگن جمعه ها میتونه دلگیر باشه ولی برای من زیاد اینجوری نیست ، دقیقا تا ساعت 4 بعدازظهر خواب بودم

خب وقتی روزه ای مجبوری بخوابی چون نمیشه هیچ کاری کنی و بعد هم خسته میشی

وقتی بیدار شدم یکم اخبار دیدم بعد هم نماز و جزء چهارِ قرآن و بعد هم دُعای مجیــــر که یکی از بچه ها تو گروه

گفته بود باید روزهـــآی 13 و 14 و 15 ماه رمضآن خونده بشه وخیلی خوبه باعثِ آمرزیدن ِ گناهـــآن ِ

منم خوندمش ، بعد هم آماده شدم با هلیا جونی رفتیم عابر چند تا کارت ب کارت انجام دادم و بعد هم رفتیم

بازار تا من صندل بخرم ، ی صندل ِ مشکی خریدم که مثل همین صندل کرمی هستش

ولی خب مدلش زیاد از این جدیدآ نیست ولی راحته و کَفِش خوبه چون من اینجوری دوست دارم

(بعد اومدم خونه خواهرم میگه چرا مدلش پیرزنیه ، من میگم آره ولی تو پآ قشنگه )

وقتی پوشیدمش میگه چقد فرق میکنه بدون ِ پا و با پآ

بعد از خریدنِ صندل خودم میریم که برای هلیا ی صندل بخرم ی صندل سفید خوشگل با طرحآی گُل براش

میخرم که خیلی خوشش میاد

بعد هم رفتم لوازم آرایشی یک عدد پنکک خریدم

بعد اومدیم خونه که ساعت 7:30 بود من خیلی حالم بد شده بود

و همینجوری که ماه عسل و نشون میاد من در حالِ ناله کردن بودم

بعدم که اذان داد وافطار کردیم

اینم از جمعه ی من

19 خُرداد ِ 1396

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.