همه میگن جمعه ها میتونه دلگیر باشه ولی برای من زیاد اینجوری نیست ، دقیقا تا ساعت 4 بعدازظهر خواب بودم
خب وقتی روزه ای مجبوری بخوابی چون نمیشه هیچ کاری کنی و بعد هم خسته میشی
وقتی بیدار شدم یکم اخبار دیدم بعد هم نماز و جزء چهارِ قرآن و بعد هم دُعای مجیــــر که یکی از بچه ها تو گروه
گفته بود باید روزهـــآی 13 و 14 و 15 ماه رمضآن خونده بشه وخیلی خوبه باعثِ آمرزیدن ِ گناهـــآن ِ
منم خوندمش ، بعد هم آماده شدم با هلیا جونی رفتیم عابر چند تا کارت ب کارت انجام دادم و بعد هم رفتیم
بازار تا من صندل بخرم ، ی صندل ِ مشکی خریدم که مثل همین صندل کرمی هستش
ولی خب مدلش زیاد از این جدیدآ نیست ولی راحته و کَفِش خوبه چون من اینجوری دوست دارم
(بعد اومدم خونه خواهرم میگه چرا مدلش پیرزنیه ، من میگم آره ولی تو پآ قشنگه )
وقتی پوشیدمش میگه چقد فرق میکنه بدون ِ پا و با پآ
بعد از خریدنِ صندل خودم میریم که برای هلیا ی صندل بخرم ی صندل سفید خوشگل با طرحآی گُل براش
میخرم که خیلی خوشش میاد
بعد هم رفتم لوازم آرایشی یک عدد پنکک خریدم
بعد اومدیم خونه که ساعت 7:30 بود من خیلی حالم بد شده بود
و همینجوری که ماه عسل و نشون میاد من در حالِ ناله کردن بودم
بعدم که اذان داد وافطار کردیم
اینم از جمعه ی من
19 خُرداد ِ 1396