21
امروزم که شنبه بود و کلا دانشگا بودم تا ساعت 1 بعدم اومدم خونه تا ساعت 2:45 که باید میرفتم دانشگاه جلسه ی دوم کلاسام هم خوب بود خداروشکر همه چی خوب و آرومه دانشگاه هم هم درسمو خوب جواب دادم وقتی استادمون سوال میپرسید چقدر احساس خستگی میکنم
20
کلا تا ساعت 7 شب بیرون بودیم که بعدش اومدم و کارامو انجام دادم با خاله بزرگه صحبت کردم پسرش روز یکشنبه یعنی 7 آذر ساعت 1 شب بدنیا
اومده اسمش هم علی گذاشتن گفتم از خودت و پسرت عکس بنداز و بفرست که فرستاد
خیلی نانازه عشق منه این پسر کوچولو موچولو ......البته هنوز مرخص نشدن و
بیمارستانن
19
یشب ساعت 10 از مدیر آموزشگا پیام اومد که امروز آموزشگا تعطیله زیاد خوشحال نشدم چون من فکر میکردم آموزشگاه بازه و هیچ برنامه ای برای امروز نریختم .....امروزم گفتم برم بیرون خرید و لی باز گفتم نه پولامو خرج نکنم و بزارم تا ماه بعد که بتونم گوشیمو عوض کنم خلاصه اینکه کلی کلنجار رفتم ولی هنوزم خونه م و جایی نرفتم زنگ زدم به شرکت اینترنت و گفتم وای فایم هک شده اه اینترنت ندارم اعصابم خورده .....
نی نی خاله صدیقه بدنیا اومده دیروز یعنی 10 آذر 1395 ای جاااانم بالاخره راحت شد و نی نی ش ب این دنیا پا گذاشت اسمش فک کنم علی گذاشته باشه نت ندارم که باهاش حرف بزنم ولی خب این روزا اصلا حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم خیلی اعصابم خورده ترجیح میدم با کسی حرف نزنم
ای بابا تازه یادم افتاد که برای شنبه باید فیلم و ترجمه کنم حالا من ندارمش چکار کنم ؟؟؟
اه
18
امروز کلا بیکار بودم نه آموزشگا داشتم نه دانشگاه
اول صبح رفتم بانک چند تا از کاارای بانکی بابا رو انجام دادم بعدم رفتم فروشگاه یکم خرید کردم اومدم خونه
تا ساعتای 2 هیچ کاری نکردم فقط چرت زدم
بعدازظهر هم رفتم خرید یه بلوز بافت گرفتم هوا خیلی سرد بود انگار سرما نفوذ میکرد به استخونای پام
خیلی سرد بود یعنی واقعا یخ زدم
فردا صبح عمو از کربلا میرسه بسلامتی
منم که فردا از ساعت 9 تا 3آموزشگام
نمیدونم چرا امشب سردرد دارمم
17
امروز همش سر کلاس خواب بودم دانشگاه 
ی کلاسمم نرفتم حال نداشتم اومدم خونه ساعت 1
ساعت 4 تا 7 هم آموزشگا بودم
با بابا امشب صحبت کردم کاظمین هستن امشب