110+my sister


چقد زود میگذره ، هیچوقت فکر نمیکردم خواهرم اینقد زود بزرگ بشه ولی خب زندگی همینه ، خواهری که

خیلی کوچیک بود امروز برای کنکور ثبت نام کرد یعنی یجورایی خودم همه کاراشو انجام دادم ، این خواهرم  9سال

ازم کوچیکتره ، خیلی کوچیکه انگار ولی بزرگ شده و من باورم نمیشه یعنی چقد زود گذشت ؟

زندگی همینه یروزی میای میبینی که پیر شدی

رشته خواهرم گرافیکه تو مدرسه و من امیدوارم که بتونه ی رشته خوب تو دانشگاه قبول بشه همین رشته ی

گرافیکو انتخاب کرده و رشته ی انیمیشن

آرزوی موفقیت براش میکنم

من در حال آهنگ گوش دادن a million years ago خیلی دوسش  دارم این آهنگو

خیلی خیلی قشنگه

قرار بود با دوستم فردا بریم دوچرخه سواری ولی خانوم گذاشته رفته شمال ، نمیدونم حالا با کی برم ؟

امروز عکسای تنگه واشی رو از بچه ها گرفتم من زیاد تو عکسا نیستم یعنی اولین بار بود که زیاد عکس نگرفتم

ولی در عوض از طبیعت لذت بردم و حال کردم

109+tange vashi


ساعت شیش سر قرارمون باید میبودیم و تقریبا ساعت 6:15 حرکت کردیم ولی خیلی طول کشید تا برسیم ،

ولی خب خیلی آبش سرد بود یخ زدم یبار رفتنی تو آب افتادم یه بارم برگشتنی

تنگه ی اول و که رد کردیم نشستیم برای ناهار ،بعد ناهار  رفتیم به سمت تنگه ی دوم ،  خیلی خیلی آبش سرد

بود ، آخراش دیگه حالم بد شده بود  تا موقعی که لباسامو عوض کردم یکم بهتر شدم ولی با این حال لباسای

 توی کوله م هم خیس شده بود مجبور شدم همونارو بپوشم ولی خب تو ماشین یخ زدم

تو راه هم همکارای آقا هممونو خیس کردن من که مانتوم کلا خیس شده بود

گفتم توروخدا رو من آب نریزید که دیگه حرف گوش دادن و نریختن

در کل خیلی خوب بود

108+ordo

فردا ساعت 6 صبح باید سر قرار آموزشگاه باشیم ، همین الان کارام تموم شد لباسامو اتو کردم و همه چی

آماده س ، من برا خودم الویه درست کردم وبقیه قراره جوجه بخورن از اونجایی که من دوس ندارم برا خودم

ی چی درست کردم، مانتو مشکی راه راه میپوشم و ی مانتو دیگه هم میبرم

من عادت دارم با خودم لباس زیاد ببرم ولی چون ماشین خودم نیست نمیتونم زیاد ببرم این دقعه

ناخونامو هم لاک قرمز زدم چون بقیه لاکام خراب شده بودن

هر دفعه اردو میریم من باید ی مشکلی داشته باشم واونم دقیقا باید بیفته موقعی که میریم اردو

میدونین چیو میگم دیگه ؟ برا همین نمیتونم آب بازی کنم  اه خیلی بدددده

کاش فردا حالم خوب باشه و خوش بگذره

همین الان دل دردم شروع شد

من برم که فردا خواب نمونم

 

107+today


امروز رفتم دانشگاه پروژه مو تحویل استادم دادم بعد رفتم نامه اشتغال بتحصیل گرفتم ، بعدم رفتم خونه ی

ترلان جوووون ، خیلی باهم حرف زدیم و قرار گذاشتیم بریم بیرون جمعه ، و اینکه برام ی شربت خیلی خوشمزه

درست کرد و از برنامه های آینده ش گفت و اینکه خواهرش تابستون از انکلیس میان ایران منم خوشحال شدم

از اونجا اومدم خونه بعدم رفتم آموزشگاه که قضیه اردو رو بپرسم و دیدم اوکی شده که بریم

بهم گفتن چه وسایلی بیارم فلاسک و زیر انداز و منوپد و باید ببرم

قرار شد بریم تنگه واشی

یادمه سال 91 که مادربزرگم اینا داشتن از ایران میرفتن که اردو رفتن تنگه واشی

و من هنوزم اسم تنگه واشی یاد اونا میفتم من اون سال نرفتم چون مادربزرگم داشت میرفت

و من میرفتم اردو ! نمیشد

حالا نمیدونم چی بپوشم

امیدوارم که خوش بگذره

تو خونه تمیزارن من کولر روشن کنم هی میگن ما سردمون میشه منم میرم آموزشگاه کولر گازی رو روشن

میکنمو حالشو میبرم کسی نمیتونه بهم چیزی بگه

غذوب هم ذفتم آرایشگا و گوجه سبز خوردم

الانم اینجام