-
12
جمعه 28 آبان 1395 01:02
نیم ساعت پیش زنگ زدم به بابام که کجان مثل اینکه قطارشون ساعت 9:30 حرکت کرده ..... چقد خونه امشب ساکت بود ..... دلم برای هلیآ تنگ شده حتی خابه جون هم زنگ زد گفتم قطع کن من از نت زنگ میزنم ولی هرکاری کردم نشد از تلگرام پی ام فرستادم که نمیشه زنگ بزنم گفت اشکالی نداره خواستم بپرسم مامانت اینا حرکت کردن گفتم آره دلم برای...
-
11
پنجشنبه 27 آبان 1395 22:13
مامانم اینا رو رسوندم راه آهن همش میگفتن دیر میشه دیر میشه ولی دیر نشد حتی حرکت قطارشون هم تاخیر داشته چون بابام زنگ زد و گفت تا ساعت 9:30 هنوز حرکت نکرده بودن الان دیگه نمیدونم برگشتنی اصلا ی حس بدی داشتم چقد بده آدم پدر و مادرشون ازشون دور باشن ......حالا تازه رفتن از ساعت 9 سرکلاس بود تا ساعت 3 بعدازظهر بدون هیچ...
-
9
چهارشنبه 26 آبان 1395 22:51
امروز ساعت 2 کلاس داشتم تا ساعت 8:30 زیاد خسته نشدم چون ی تایمم شاگردام نیومده بودن همونایی که استاد دانشگان دوباره کلاسشون عقب افتاد شنبه هم که اموزشگا تعطیله و کلاس نداریم دوشنبه دوباره میریم آموزشگاه کاش شنبه هم تعطیل رسمی بشه اصلا حال ندارم برم دانشگا اگ مامانم اینا برن کربلا دلم خیلی برای هلیا تنگ میشه یعنی فردا...
-
8+بیداری
چهارشنبه 26 آبان 1395 10:30
شب تا صبح گذاشته بودم چند تا فیلم دانلود بشه که بلند شدم دیدم error داده حالم گرفته شد ولی سه تا کلیپ ted دانلود شده با یه انیمیشن امروزم دیر از خواب بیدار شدم .... چقد تنبل شدم
-
7+چرت و پرت
سهشنبه 25 آبان 1395 23:53
دیروز رفتم داروخانه یه کرم مرطوب کننده و یه پن شفاف کننده و یه کرم دورچشم خریدم شد 70 تومن البته بدون ضد آفتاب نمیدونستم یروز ی مجبور میشم که از این چرت و پرتا مصرف کنم پوست صورتم بشدت خشک و حساس شده همش هم قرمز میشه دیگه گفتن از اینا مصرف کنم که بهتر بشه امروز دانشگا نرفتم نمیدونم چرا صبح حسش نبود از خواب بیدار شم...
-
6
چهارشنبه 19 آبان 1395 10:31
همین چند دقیقه پیش حواب بودم از من بعید بودآ من برم درسامو بخونم کلی از برنامه م عقبم
-
5
سهشنبه 18 آبان 1395 22:49
امروز از ساعت 8 تا 3 کلاس داشتم دانشگاه خیلی هم خوابم میومد یعنی همش خواب بودم هههه هی میخوابیدم هی بیدار میشدم اولین کلاسم که ترحمه پیشرفته بود استادمون فقط حرف میزنه اه حوصلشو ندارم بقیه کلاسام تقریبا خوب بودن امروز هم آموزشگاه تعطیل بود و کلاس نداشتم مستقیم اومدم خونه و بعدم مامان و بابا رو رسوندم جایی بعد هم کارا...
-
4
سهشنبه 18 آبان 1395 22:49
امروز سر کلاس اندیشه همش خوابم میومد یعنی هی چرت زدم نفهمیدم استاد درباره چی حرف میزنه بعدم که ترجمه انفرادی همون چرت و پرتایی که نوشته بودم و برای استاد خوندم و اشکالامو گرفت ساعت یک و نیم تقریبا رسیدم خونه و نماز خوندم و بدو بدو ناهار خوردم و بعدم آماده شدم که برم آموزشگاه مامانم و خواهرمو رسوندم جایی که میخواستن...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 آبان 1395 10:38
آهنگ مورد علاقه ی این روزام
-
3
یکشنبه 16 آبان 1395 10:32
دیروز سرکلاس استاد ازم درس پرسید ولی نتونستم خوب جواب بدم چون خوب نخوندم امتحانمم 16 شدم عیبی نداره آموزشگا هم که همه ی کلاسام خوب بود بجز کلاس تایم آخرم خیلی رفتارشون بده انگا ر من تیچرشون نیستم بخاطر رفتارای دیشب اعصابم کلا خورد بود شب زود خوابیدم واینقدر خسته بودم که حتی نتونستم نمازمو بخونم و شیطون گولم زد النم که...
-
2
یکشنبه 16 آبان 1395 10:32
فردا باید برم دانشگاه و زیاد درس نخوندم این استاده هر جلسه ی امتحان میگیره اه حوصله ندارم ولی نه به خودم قول دادم که قدر تمام لحظاتمو بدونم پس میگم نه من حوصله دارم از برنامه ریزی که برای خوندن کرده بودم یکم عقبم باید خودمو برسونم ولی نمیدونم چرا حس و حالش نمیاد مامانم و بابام شاد امسال اربعین برن کربلا من که نمیتونم...
-
اولین پست +1
یکشنبه 16 آبان 1395 10:07
فکر کنم ی وبلاگ دیگه درست میکردم بهتر بود برای همین اینجارو درست کردم تا از اول شروع کنم به یادداشت کردن نوشته ها م ،نوشته هایی که بهم خیلی آرامش میده پس دوباره شروع میکنم امروزم که جمعه س فعلا کار خاصی انجام ندادم فقط اینکه اومدم اینجا نمیدونم امروز با راضی برم کلاس ساعت سه کلاس اسپیکینگه حالا ببینم چی میشه