-
122
پنجشنبه 11 خرداد 1396 01:01
تا همین الان داشتم با داییم چت میکردم و از تصمیمم براش گفتم و بهش گفتم همچین قصدی دارم ولی همش بهم میگه تو نمیتونی شرایط اینور و تحمل کنی ..... تو نمیتونی اینجا زندگی کنه زندگی تو اینحا خیلی سخته .....اینجا هم باید کار کنی منم میدونم هرجایی که برم باید کار کنم میگه اینجا از تنهایی افسردگی میگیری من همین الان هم از...
-
122+?
چهارشنبه 10 خرداد 1396 23:23
جزء 5 قرآن و خوندم و خیالم راحت شد باید برم سراغ کارام و سراغ درسام این وبلاگ و چند ماهی میشه دارم ی وبلاگ قدیمیم هست که از سال 90 داشتم و اینجا مینویسم ولی چون من و یاد خاطرات بدم میندازه اونجارو رها کردم ولی خب هنوزم دلم میخواد اونجا بنویسم یا خاطراتمو کپی کنم بزارم اینجا و همزمان با این وبلاگ جدید ی وبلاک تو بلاگ...
-
121+eftar
چهارشنبه 10 خرداد 1396 20:23
نزدیک افطاره همین لحظه دعا میکنم هرچه زود تر از ایران برم و برم ی جای خوب و دور از اینجا اینکه مادربزرگمو و خاله هامو و دایی هاا مو دوباره ببینم و اینکه بتونم نمره خوبی از آیلتس بگیرم و اینکه همیشه موفق باشم و همیشه خدا باهام باشه
-
120?+six minute
چهارشنبه 10 خرداد 1396 14:21
تنها کار مفیدی که امروز انجام دادم اینه که ی اپیسود از 6 minute و کار کردم میدونم کار زیادی نیست ولی خب همینم خوبه واسته استارت زدن کم کم باید برم آماده بشم برم خوبه امروز میتونم با ماشین برم و برگردم و نیاز نیست برگشتنی با تاکسی بیام
-
119+today
چهارشنبه 10 خرداد 1396 12:48
مروز ساعت 12 از خواب بیدار شدم هنوز قرآن نخوندم احتمالا شب بخونم وساعت 4 کلاس دارم خواستم کمی قبلش درس بخونم ولی انگار حسش نیست هنوزم چشم چپم درد میکنه
-
118+جزء چهار
سهشنبه 9 خرداد 1396 23:31
همین نیم ساعت پیش نصف جزء سه و جزء چهار کامل خوندم ولی قرآن میخونم ی آرامش خاصی دارم دیشب تا سحر بیدار بودم ولی ساعت 5 خوابیدم تا 2 بعدازظهر چون صبح کلاس نداشتم خوبی روزه گرفتن و ماه رمضون اینه که نماز صبحت و میخونی چون بقیه ماه ها اگ صبح زود بیدار بشم میخونم و همش خواب میمونم یا شیطون گولم میزنه وارد 5 مین روز ماه...
-
117+asheghane
سهشنبه 9 خرداد 1396 01:23
همین الان قسمت 9 عاشقانه رو از یو تیوب دیدم خوب بود و اینکه قبل فیلم تا نصف جز 3 خوندم بقیه ش فردا انشالله ، فردا ساعت 4 کلاس دارم پس میتونم بخوبم باید ی دکتر زنان برم ی مشکلی برام پیش اومده که خیلی میترسم کاش مشکل جدی نباشه
-
116+lesson plan
دوشنبه 8 خرداد 1396 12:50
سوپر وایزر مون گفته امروز باید لسن پلن بنویسید منم خیلی وقته لسن پلن ننوشته بودم از یکی نمونه گرفتم با چیزایی که از قبلا میدونستم ی دونه نوشتم خیلیم طولانی شد نمیدونم خوبه یا نه امروز آخرین جلسه دو تا از کلاسامه و امتحاناشون میفته شنبه امروز دو تا 5 سرکلاسم شاید زیاد خسته نشم ولی همین الان من احساس ضعف دارم دیشب ی جز...
-
111
دوشنبه 8 خرداد 1396 01:34
یکی از پروژه های دانشگام مونده و یکیش هم بدون مرتب کردنه ولی حوصله ندارم حوصله هیچ کاری ندارم حس هیچی کاری نیست ، خسته م از همه چی از خودم از این زندگی از این دوری از این شهر از اینجا از همه جا کاش ی تنوعی تو زندگیم داشتم کاش یکم تنوع بود ولی همه چی بکنواخته میدونم دارم بزرگ میشم ولی هیچ اثری تو خودم نمیبینم هنوزم فکر...
-
116+net
یکشنبه 7 خرداد 1396 23:30
خاله م دیشب یه داستان و فرستاد که من باید تصحیحش میکردم از اونجایی که انگلیسیش خوب نیست از اونجا هم متناشو میفرسته برای من و من براش درست میکنم قرار شد امشب براش بفرستم که اومدم خونه دیدم نتم تموم شده ، بعد از افطار رفتم متنشو نوشتم و کارت بابام و گرفتم ورفتم عابر بانک ب کارت خودم پول ریختم چون بابام رمز دوم نداره...
-
115+salam mambaee
یکشنبه 7 خرداد 1396 12:30
دیشب فیلم سلام ممبیی رو دیددم بدک نبود همش سردرد شدم دیروز بخاطر روزه بود چون من آب و چایی زیاد میخورم برا همینه سحر هم از بس زیاد خوردم تا نیم ساعت دل درد داشتم وهمی میگفتم وای دلم امروزم خونه م و ساعت 4 تا 7 کلاس دارم
-
114+project
شنبه 6 خرداد 1396 10:27
دیشب تا ساعت 2 و نیم بیدار بودم بعدش گفتم یکم بخوابم ساعت 3 و نیم بیدار شدم برای سحری دوباره خوابیدم تا هشت صبح بعدم رفتم دانشگاه برای تحویل پروژه همون موقع سحری میگفتم من از الان تشنمه ولی الان خیلی حالم خوب نیست بد هم نیست امروز احتمالا تا ساعت 6 کلاس داشته باشم ساعت 2 میرم تا6
-
112+finished
شنبه 6 خرداد 1396 01:47
بخش اصلی پروژه م تموم شد و تقریبا سی تا برگه آچار شد دستم داره میترکه تایپ آُسون ترین چیزه برا من ولی استادمون گفت نباید تایپ باشه منم نشستم نوشتم ی قسمتی از کتاب فارسی که باید ترجمه میکردم مونده ولی حسش نیست بنویسم احتمالا ننویسم هرچی شد شد بدرک ساعت چهار اذان میده و باید سه بیدار شم ارزش داره دو ساعت بخوابم ؟ یا...
-
113+finished
شنبه 6 خرداد 1396 01:15
بخش اصلی پروژه م تموم شد و تقریبا سی تا برگه آچار شد دستم داره میترکه تایپ آُسون ترین چیزه برا من ولی استادمون گفت نباید تایپ باشه منم نشستم نوشتم ی قسمتی از کتاب فارسی که باید ترجمه میکردم مونده ولی حسش نیست بنویسم احتمالا ننویسم هرچی شد شد بدرک ساعت چهار اذان میده و باید سه بیدار شم ارزش داره دو ساعت بخوابم ؟ یا...
-
112+headache
جمعه 5 خرداد 1396 21:19
همین الان خیلی سردرد دارم نمیدونم چرا مجبور شدم ی قرص بخورم ، از صبح تا حالا دارم پروژه انفرادی رو مینویسم ، کاش تموم شه خسته شدم چشمامم درد میکنه ، تنگه واشی که تو آب افتادم زانوم خورد ب سنگ الان هردوزانوم کبود شده خیلیم کبود درد هم میکنه ، فردا هم اول ماه رمضونه منم میتونم روزه بگیرم تا آخر ماه رمضون باید بگیرم خیلی...
-
110+my sister
پنجشنبه 4 خرداد 1396 22:30
چقد زود میگذره ، هیچوقت فکر نمیکردم خواهرم اینقد زود بزرگ بشه ولی خب زندگی همینه ، خواهری که خیلی کوچیک بود امروز برای کنکور ثبت نام کرد یعنی یجورایی خودم همه کاراشو انجام دادم ، این خواهرم 9سال ازم کوچیکتره ، خیلی کوچیکه انگار ولی بزرگ شده و من باورم نمیشه یعنی چقد زود گذشت ؟ زندگی همینه یروزی میای میبینی که پیر شدی...
-
109+tange vashi
چهارشنبه 3 خرداد 1396 22:58
ساعت شیش سر قرارمون باید میبودیم و تقریبا ساعت 6:15 حرکت کردیم ولی خیلی طول کشید تا برسیم ، ولی خب خیلی آبش سرد بود یخ زدم یبار رفتنی تو آب افتادم یه بارم برگشتنی تنگه ی اول و که رد کردیم نشستیم برای ناهار ،بعد ناهار رفتیم به سمت تنگه ی دوم ، خیلی خیلی آبش سرد بود ، آخراش دیگه حالم بد شده بود تا موقعی که لباسامو عوض...
-
108+ordo
چهارشنبه 3 خرداد 1396 12:01
ف ردا ساعت 6 صبح باید سر قرار آموزشگاه باشیم ، همین الان کارام تموم شد لباسامو اتو کردم و همه چی آماده س ، من برا خودم الویه درست کردم وبقیه قراره جوجه بخورن از اونجایی که من دوس ندارم برا خودم ی چی درست کردم، مانتو مشکی راه راه میپوشم و ی مانتو دیگه هم میبرم من عادت دارم با خودم لباس زیاد ببرم ولی چون ماشین خودم نیست...
-
107+today
دوشنبه 1 خرداد 1396 21:47
امروز رفتم دانشگاه پروژه مو تحویل استادم دادم بعد رفتم نامه اشتغال بتحصیل گرفتم ، بعدم رفتم خونه ی ترلان جوووون ، خیلی باهم حرف زدیم و قرار گذاشتیم بریم بیرون جمعه ، و اینکه برام ی شربت خیلی خوشمزه درست کرد و از برنامه های آینده ش گفت و اینکه خواهرش تابستون از انکلیس میان ایران منم خوشحال شدم از اونجا اومدم خونه بعدم...
-
106+optemetrist
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 22:17
امروز رفتم دکتر یکم دیر بیدار شدم ودیر رسیدم دکتر و اپتومتریست معاینه م کردن و گفتن که چشمام هرو کدوم یه شماره ضعیف تر شده یعنی انگار دنیا رو رو سرم خراب کردن، خسته شدم آخه بینایی چشمم هی داره ضعیف تر میشه و من نمیدونم چرا ، و بهم گفت که چشمام تنبلی نداره و بعدم گفت که باید عینک آفتابی مخصوص بزنم و لنز هم نذارم ، و...
-
105+farzad farzin
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 01:00
فردا ساعت 10 و نیم وقت دکتر دارم باید برم ولی تو بد موقعیتی هستم که همه چی در هم برهمه از یطرف دیگه مدیر آموزشگاه جدید که دوستمه میخوان برن اردو تنگه واشی منم گفتم باشه ولی نمیدونم چرا گفتم من نباید برم چون خیلی کار دارم ولی گفتم که آره،یعنی باید برم! بعضی وقتا فکر میکنم این همه درس خوندم این همه کار کردم آخر چیشد !...
-
104+my lovely aunt
شنبه 30 اردیبهشت 1396 00:15
امشب نزدیک دو ساعت با خاله م حرف زدم خاله ای که ازش خیلی دورم ولی خوشحالم که با حرفام میتونم امیدوارش کنم ، چند شب پیش باهاش حرف زدم و بهش گفتم قدر موقعیتتو بدون خیلیا آرزو دارن تو موقعیت تو باشن پس ناشکری نکن و امدیوارانه ادامه بده بهش گفتم حتما دانشگاه برو و درستو ادامه بده تا ی شغل خوب تو آینده داشته باشی نه شغلی...
-
102+the last thursday
جمعه 29 اردیبهشت 1396 00:30
امروز آخرین پنجشنبه ای بود که رفتیم دانشگاه و دوستم کتابو برام آورده بود کتابی که خودش ترجمه کرده بوده امروز سر کلاس اقتصادی همش استاد اسم منو میگفت منم چون نوشته بوده جواب میدادم و اینکه ساعت 1 حرکت کردم به سمت خونه و اومدم خونه ناهار خوردم و بعدم آماده شدم ورفتم امروز ناخونای پامو لاک صورتی زدم و مانتو کرم و صندل...
-
101+story
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 23:46
-
101+the last thursday
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 20:02
oday mr x came to my class because of observe when he came i was asking some questions from my students and when questions finished I Started to talk about shopping and they ansewered all my questions It was a good experience
-
100
سهشنبه 26 اردیبهشت 1396 22:24
خیلی خسته م از همه چی از خودم از زندگی از کار از درس ....دلم میخواد فقط بشینم برم پارک ، کتاب بخونم فیلم ببینم انیمیشن ببینم ، برم سینما یزم خونه ی دوستام ولی حیف که نمیتونم باید فقط برم آموزشگاه اگه نرمم دیوونه میشم نمیدونم تکلیفم با خودم چیه یکی از همکلاسی های دانشگام یه کتاب و ترجمه کرده و چاپ شدم کاش منم موقعیتشو...
-
99+story
سهشنبه 26 اردیبهشت 1396 22:20
-
98
دوشنبه 25 اردیبهشت 1396 11:05
شنبه هلیا و خودم با هم رفتیم دکتر پوست و مو به هلیا ی آزمایش تیروئید نوشت و دوتا شربت و دو تا قطره داد به خودمم گفت این شامپو رو استفاده کن و یه قطره داد دیروز با شاگردام دوتا فیلم دیدیم یه انیمیشن sing و یه فیلم camprock 1
-
97+احساس خستگی
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 00:13
امروز بدجوری چشمام خسته بود همش خوابم میگرفت ،خسته شدم از دست این همه ترجمه همه رو دادم یکی برام ترجمه کنه یکی رو دارالترجمه دوستم و یکی هم خود دوستم نمیدونم چی بنویسم ولی کتاب پاستیل های بنفش رو شروع کردم به خوندن
-
96+چشم
سهشنبه 19 اردیبهشت 1396 00:34
بینایی چشمم روز به روز داره ضعیف تر میشه چقد بدبخت باشی که چشمت تنبلی داشته باشه و نتونی عملش کنی .....از اینم هم شانس نیاوردم یعنی باید تا اخر عمر عینک بزنم ؟ تازه بعد از چند وقت هم چشمم انحراف پیدا میکنه خدایا تو بهم کمک کن اگ این اتفاق بیفته من میمرم نمیتونم زنده باشم 31 اردیبهشت دارم میرم چشم پزشکب فقط خدا کنه بگه...